گناه آلود pt 1
- کوچک ترین رحمی از این مرد بعید بود و بعد از خلاص کردن جاسوس جدیدی که پیدا کرده بود عصبی به سمت اتاقش رفت و در رو باز کرد
جونگ کوک برگه به دست نزدیک به اتاق شد و با دیدن صحنه ی رو به روش تصمیم گرفت چند لحظه صبر کنه بعد وارد شه
یونگی دست هاش رو در مستر اتاقش آب کشید و بعد از باز کردن چند دکمه ی اول پیراهن سرمه اش که چند لکه ی ریز از خون روشون دیده میشد روی کاناپه ی مشکی رنگ دراز کشید و ساعدش رو روی چشماش گذاشت
صدای در*
یونگی: بیا تو
جونگ کوک: ام سند های جلسه ی فردا رو آوردم آقای مین
یونگی: در رو ببند
- جونگ کوک کلافه برگه ها رو روی میز گذاشت و اور کتش رو روی ساعدش نگه داشت و به هیونگ خسته تر از همیشه اش خیره شد
جونگ کوک: چته هیونگ؟
یونگی: صد دفعه نگفتم وقتی کسی نیست رسمی حرف نزنید؟
جونگ کوک: همین جوریش آدمای اینجا از نفس کشیدنت اتو در میارن مث که یاد...
یونگی: سیگارمو بده!
جونگ کوک: کجاست؟
یونگی: کشوی اول
- جونگ کوک در کشو رو باز کرد بعد از برداشتن پاکت سیگار چشمش به عکس دختر جوانی روی یک پرونده ی چند صفحه ای افتاد، پاکت رو روی میز گذاشت و پرونده ی رو برداشت و خوند
جونگ کوک: این دیگه کیه؟
یونگی: امروز می فهمی
جونگ کوک: جاسوسه؟
یونگی: سیگار منو بده انقدرم فک نزن
جونگ کوک پوفی کرد و یکی از سیگار های داخل پاکت رو برداشت و بقه اش رو به دست یونگی داد و بعد از روشن کردن سیگارش با فندک سلطنتی اش سیگار یونگی رو هم روشن کرد ؛ ارزش اون فندک خیلی زیاد بود و یک کادو از طرف پدرش بود، فندک خوش دستی که با یک اشاره روشن و با طوفانی خاموش نمی شد و به ظریف ترین شکل ممکن اسم ریزی در پایین شیر نقره ای وسط فندک نوشته شده بود«jeun»
لیسا: به محله ای به این پرتی نمی خورد به همچین جایی ختم شه!
زدن زنگ*
- مردی درشت هیکل و قد بلند پشت در ظاهر شد و به سر تا پای دختر نگاهی انداخت
محافظ: بله؟!
لیسا: لیسا هستم لیسا مانوبان با آقای مین کار داشتم
محافظ: چند لحظه صبر کنید...آقا خانومی به اسم مانوبان جلوی در هستن می خوان که...
یونگی: بزار بیاد تو راهنمایی اش که اتاق همایش
محافظ: بله...بفرماید داخل خانم
جونگ کوک برگه به دست نزدیک به اتاق شد و با دیدن صحنه ی رو به روش تصمیم گرفت چند لحظه صبر کنه بعد وارد شه
یونگی دست هاش رو در مستر اتاقش آب کشید و بعد از باز کردن چند دکمه ی اول پیراهن سرمه اش که چند لکه ی ریز از خون روشون دیده میشد روی کاناپه ی مشکی رنگ دراز کشید و ساعدش رو روی چشماش گذاشت
صدای در*
یونگی: بیا تو
جونگ کوک: ام سند های جلسه ی فردا رو آوردم آقای مین
یونگی: در رو ببند
- جونگ کوک کلافه برگه ها رو روی میز گذاشت و اور کتش رو روی ساعدش نگه داشت و به هیونگ خسته تر از همیشه اش خیره شد
جونگ کوک: چته هیونگ؟
یونگی: صد دفعه نگفتم وقتی کسی نیست رسمی حرف نزنید؟
جونگ کوک: همین جوریش آدمای اینجا از نفس کشیدنت اتو در میارن مث که یاد...
یونگی: سیگارمو بده!
جونگ کوک: کجاست؟
یونگی: کشوی اول
- جونگ کوک در کشو رو باز کرد بعد از برداشتن پاکت سیگار چشمش به عکس دختر جوانی روی یک پرونده ی چند صفحه ای افتاد، پاکت رو روی میز گذاشت و پرونده ی رو برداشت و خوند
جونگ کوک: این دیگه کیه؟
یونگی: امروز می فهمی
جونگ کوک: جاسوسه؟
یونگی: سیگار منو بده انقدرم فک نزن
جونگ کوک پوفی کرد و یکی از سیگار های داخل پاکت رو برداشت و بقه اش رو به دست یونگی داد و بعد از روشن کردن سیگارش با فندک سلطنتی اش سیگار یونگی رو هم روشن کرد ؛ ارزش اون فندک خیلی زیاد بود و یک کادو از طرف پدرش بود، فندک خوش دستی که با یک اشاره روشن و با طوفانی خاموش نمی شد و به ظریف ترین شکل ممکن اسم ریزی در پایین شیر نقره ای وسط فندک نوشته شده بود«jeun»
لیسا: به محله ای به این پرتی نمی خورد به همچین جایی ختم شه!
زدن زنگ*
- مردی درشت هیکل و قد بلند پشت در ظاهر شد و به سر تا پای دختر نگاهی انداخت
محافظ: بله؟!
لیسا: لیسا هستم لیسا مانوبان با آقای مین کار داشتم
محافظ: چند لحظه صبر کنید...آقا خانومی به اسم مانوبان جلوی در هستن می خوان که...
یونگی: بزار بیاد تو راهنمایی اش که اتاق همایش
محافظ: بله...بفرماید داخل خانم
- ۲.۷k
- ۲۲ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط